نهال تازه. نهال نورسته. تازه گیاه، مجازاً، مطلق نورسته و جوان، تازه بدوران رسیده را نیزگفته اند: و چون تو مرا بتازه نهال دولت مغول دعوت کنی از کیاست دور باشد. (ذیل جامع التواریخ رشیدی)
نهال تازه. نهال نورسته. تازه گیاه، مجازاً، مطلق نورسته و جوان، تازه بدوران رسیده را نیزگفته اند: و چون تو مرا بتازه نهال دولت مغول دعوت کنی از کیاست دور باشد. (ذیل جامع التواریخ رشیدی)
گل از نو شکفته. (ناظم الاطباء) ، نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود، زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند: ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایۀ دهر و زیور عصری. منوچهری. آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید. خاقانی. کاین تازه بهار بوستانی دارد غرضی ز ناتوانی. نظامی. گلا و تازه بهارا توئی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد. سعدی. تازه بهارا، ورقت زرد شد. سعدی. چون تو بهاردلستان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری. سعدی (کلیات چ بروخیم ص 278)
گل از نو شکفته. (ناظم الاطباء) ، نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود، زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند: ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایۀ دهر و زیور عصری. منوچهری. آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید. خاقانی. کاین تازه بهار بوستانی دارد غرضی ز ناتوانی. نظامی. گلا و تازه بهارا توئی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد. سعدی. تازه بهارا، ورقت زرد شد. سعدی. چون تو بهاردلستان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری. سعدی (کلیات چ بروخیم ص 278)
نخل تازه. خرمابن جوان و سرسبز. نخل نورسته و باطراوت. خرمابن شاداب و بارور: ز باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن ز خشک بید هر افسرده دل چه آری یاد؟ خاقانی. ، مجازاً بمعنی محبوب نیز آمده است: تازه نخل گهری را بمن آرید و مرا بهره ای زآن گهری نخل ببر بازدهید. خاقانی
نخل تازه. خرمابن جوان و سرسبز. نخل نورسته و باطراوت. خرمابن شاداب و بارور: ز باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن ز خشک بید هر افسرده دل چه آری یاد؟ خاقانی. ، مجازاً بمعنی محبوب نیز آمده است: تازه نخل گهری را بمن آرید و مرا بهره ای زآن گهری نخل ببر بازدهید. خاقانی